جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

محبوب ترین مطالب

۳۰ مطلب با موضوع «یادداشت ها» ثبت شده است

من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام که درهر سوراخش که سر می‌کردی به یک خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی.

اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند و  بنده هم به عنوان یک پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی یک روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را که نوشته؟» صدا از کسی درنیامد من هم ساکت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.

شهید
۲۰ اسفند ۹۰ ، ۱۷:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

آنچه می خوانید بخشی از گفت وگویی ناتمام با سردار سوداگر است که تا روز قیامت ناتمام ماند! سردار سوداگر چند هفته پیش به دلیل آسیب های دوران جنگ به دیار حق شتافت.او در آخرین روزهای عمر رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس  بود.

شهید
۱۸ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بعد از تخریب قبر شهدا به بهانه تعمیر و بهسازی نوبت به آلونک ننه علی رسید!

و این آلونک خراب شد!!!

باید دید هدف بعدی تفکر لیبرال مدیران بنیاد شهید کجاست؟

شهید
۱۱ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ویژه نامه شهادت شهید باقری 6

 شاید روزی که "بچه آن قدر ضعیف بود او را لای پنبه گذاشتند و تا بیست روز صداش در نمی آمد و نمی توانست شیر بمکد" کسی فکر نمی کرد این فرزند بماند چه رسد به اینکه روزی کسی بشود که پشت دشمن از شنیدن نامش بلرزد. اما مادرش می دانست، می دانست که سهم او نیست، "برای ماندنش نذر امام حسین کردند. به ش گفتند «غلامِ حسین» و وقتی بچه ماند باید نذرشان را ادا می کردند. غلامحسین دو ساله بود که رفتند کربلا." مادرش می دانشت که روزی غلامحسین اش نذر حسین(ع) خواهد شد.

شهید
۰۹ بهمن ۹۰ ، ۲۰:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

مجید بذرافکن

«اگر چنانچه به مجموعه‌ى دشمن به چشم یک جبهه‌ى مستمرى که وظائف را تقسیم کردند، نگاه کنیم، آن وقت احساس مسئولیت ما در هر قضیه‌اى شکل تازه‌اى به خودش می‎گیرد. حالا در همین قضیه‌ى این ترورها، من عقیده‌ام این است که بچه‌هاى تشکل‎هاى دانشجوئى در این قضیه کوتاه آمدند؛ یعنى کم‌عملى نشان دادند. باید این قضیه را بزرگ می‎کردید. البته نه اینکه بزرگ کنید - چون خودش بزرگ است - همان جور که هست، منعکس میکردید. ما حتّى ندیدیم تشکل‎هاى ما پوستر این شهدا را هم چاپ کنند، منتشر کنند، پخش کنند، یادمان اینها را نگه دارند. نه، این موضوع اصلاً نباید فراموش شود؛ این کار کوچکى نیست.» (رهبر معظم انقلاب اسلامی 19/5/90)

شهید
۰۵ بهمن ۹۰ ، ۱۷:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دکترمحمدمهدی بهداروند

سردار حیات مقدم به نقل از سردار محرابی می گفت: شب رحلت پیامبر اکرم (ص) احمد از مجلس روضه به خانه برگشته بود و در گوشه ای به دیوار تکیه داده بود ، غرق معنویت مجلس عزا بود ، هنوز زمانی نگذشته بود که سکته می کند و بی هیچ درد و آه ی  راهی می شود . همسر احمد می گوید : همه متحیر مانده بودیم و اصلا فکر رفتن احمد را نمی کردیم. احمد بچه هیئت بود . او با روضه و توسل زنده می شد. احمد جبهه هم وقتی نام اهل بیت برده می شد حالش عوض می شد. چه روزی عزم رفتن کرد ، روزی که همه عزادار رسول خدا(ص) بودند . آن شب هیچ کس فکر نمی کرد که این آخرین بار است که احمد را می بینند . شاید خود احمد هم فکر نمی کرد که دیگر دوستانش را ملاقات نکند و این آخرین بار است که در مجلس عزا و روضه شرکت می کند. احمد هرچه بود و هرچه کرد با نام نامی رسول خدا (ص) راهی دیار آخرت شد. امروز وقتی عکس های دوران جنگ احمد را که همراه شهید علی هاشمی ، سردار جعفر اسدی، سردار مرتضی قربانی نگاه می کردم ، محاسن سیاه او و خنده های او هزار خاطره را برایم زنده کرد. عکس دیگری از احمد را دیدم که با سر و صورت و محاسن سفید، از چهره اش غم و غصه می بارید . این احمد کجا و آن احمد کجا؟

شهید
۰۵ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

تا به حال در مواقع مختلف و مناسبت های گوناگون مثل هقته آغاز جنگ تحمیلی و یا فتح خرمشهر از رسانه های مختلف این جملات را بسیار شنیده ایم که:"شهداء رفتند تا ما الان آسایش داشته باشیم" "اگر آنها نبودند ما الان امنیت نداشتیم" و مواردی از اینچنین. اما به راستی تنها کاری که شهدا کرده اند همین بوده است؟!

شهید
۰۳ بهمن ۹۰ ، ۱۷:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

امروز مدت زمان طولانی ای را در خطوط فخیمه مترو جلیله پایتخت بی در و پیکر ایران طی طریق می کردم تا اینکه حدوداً بعد از ایستگاه علی آباد با تابلویی از یکی از بخش های قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه مواجه شدم که نام شهید رجایی را روی خود داشت. بعد به فکر فرو رفتم که از این افرادی که در اطراف من هستند چند نفر شهید رجایی را می شناسند؟ چند نفر خانه شهید رجایی را در خ مجاهدین اسلام، خ ایران دیده اند که البته موزه است! کدامشان می دانند خانه شهید رجایی آن قدر کوچک است 10 نفر نمی توانند به راحتی در آن کنار هم بنشینند! 10 نفر یعنی کمتر از اتاق خانه خیلی از ماها.

 

شهید
۰۱ بهمن ۹۰ ، ۱۷:۴۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

گویا این دیگر به یک سنت تبدیل شده است که یا همه چیزمان را از روی دست غربی ها (و اخیراً خارجی ها) کپی کنیم و یا اصلاً خودمان باتوجه به فرهنگ و آداب و رسوممان چیزی نداشته باشیم. یادم می آید تا قبل از اینکه چند سال پیش یکی از مجری های جوان تلویزیون لیلة الرغایب را یادآوری کند و با لفظ خودش بگوید:"شب آرزوها!" کمتر کسی از این شب چیزی می دانست. این تنها یک نمونه از پتانسیل ها و توان های ایجاد انرژی و فضای مثبت فرهنگی با توجه به داشته های دینی و ملی در جامعه است که از آن استفاده نمی کنیم.

 

شهید
۲۹ دی ۹۰ ، ۱۳:۱۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

 چندی پیش که به فراخور حال و کار در اسناد و مدارک دوران جنگ هشت ساله جستجو می کردم به نکته ای برخوردم که احتمالاً باید برای شما هم جالب باشد. (شاید هم اگر من یک مسئول فرهنگی بودم برای پیدا کردن مثال نقض این موضوع مسابقه و جایزه ی بزرگی ترتیب می دادم)

 

 

 

شهید
۱۸ دی ۹۰ ، ۱۸:۲۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر