جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

محبوب ترین مطالب

مصاحبه ای ناتمام

پنجشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۰، ۱۲:۰۰ ب.ظ

آنچه می خوانید بخشی از گفت وگویی ناتمام با سردار سوداگر است که تا روز قیامت ناتمام ماند! سردار سوداگر چند هفته پیش به دلیل آسیب های دوران جنگ به دیار حق شتافت.او در آخرین روزهای عمر رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس  بود.

*  آیا می توان به طور قطع گفت که انقلاب باعث ایجاد جنگ شد؟

اگر بخواهیم به بحث شروع یا اجتناب ناپذیری جنگ را بیان کنیم، بنده مخالف این موضوع هستم که عده ای مطرح می کنند انقلاب باعث جنگ شد! به دلیل اینکه وقتی ما تاریخ را مطالعه می کنیم می بینیم که جنگ عراق با ایران پیشینه طولانی ای دارد. پس انقلاب به عنوان یک اتفاق و موضوع اولیه با توجه به اینکه این اختلاف پیشینه دیگری هم دارد نمی تواند به عنوان علت جنگ مطرح شود بلکه تنها می تواند به عنوان یک عامل اثرگذار معرفی شود.

 


در طول تاریخ خرمشهر چهاربار مورد هجوم قرار گرفته است: سه بار قبل از انقلاب و یک بار قبل از انقلاب. در سه بار قبل از انقلاب هماهنگی قدرتهای بزرگ بوده است که آمده اند وارد خرمشهر شده اند و بعد از آنکه به اهداف خود رسیده اند دوباره از خرمشهر خارج شده اند. یعنی در سه ار قبل هم با توافق وارد شده اند و هم با توافق و.ارد شده اند.

وقتی در پیشینه اختلافات مرزی هم مطالعه می کنیم قراردادهای متعددی هم بین ایران و عثمانی بسته شده است، یعنی حتی زمانی که عراق به عنوان یک کشور مستقل حضور نداشته است. قراردادهای آماسیه و ارض روم معروف است.

اساساً این اختلافات به دلایل عمده ای بوده است: یکی به دلایل قومی و قبیله ای و دوم به دلیل ژئوپولوتیکی با نگرش به عراق. در بعضی مواقع هم دلایل اجتماعی داشته ایم مثل همراهی اکراد دو سوی مرزها یا درگیری کشاورزان دو سوی مرز؛ اما درگیری ها به عناوین مختلف سابقه داشته است. اما نقطه جالب این است که در طول تاریخ عراق نه تنها با ما بلکه با شمال عراق و کردها آن منطقه هم درگیر بوده است.

جالب است بدانید در همین زمینه کتابی وجود دارد که نویسنده آن هم چندان گرایشی به انقلاب و نظام نداشته است اما عنوان کتاب خود را "قرارداد 1975 آخرین خیانت رژیم پهلوی" قرار داده است. یعنی این قرارداد که این همه بر روی آن تاکید هست نکته مثبتی نبوده است نقل است که وقتی صدام در الجزایر این قرارداد را امضاء می کند در بازگشت و در شورای انقلاب عراق از او می پرسند که چرا این قرارداد را امضاء کردی؟ می گوید من به عدد انگشتان دست بمب نداشتم و عنقریب بود که کردها بیایند و بغداد را تصرف کنند این درحالی است که کردها با 60 هزار نیرو در حال حمله به بغداد هستند!

*حتی من در منابع کردها می خواندم که این قرارداد را بزرگترین خیانت 200 سال اخیر به کردها عناون می کردند.

حالا چرا گفته است آخرین خیانت. چون در آن موضع یک سری از پان ایرانیست ها به کمک کردها عراقی رفته بودند و ائتلافی را ایجاد کرده بودند. وقتی صدام قرارداد را امضا می کند بر حاکمیت ایران در اروند و مناطق دیگر تاکید می کند و بر میله گذاری مرزی تاکید می کند اما ایران از حمایت اکراد عراق دست بردارد.

در نتیجه این توافق امضا می شود و شاه آن عوامل را به داخل می خواند و مانع همکاری با آنها با اکراد می شود و در برخی عوامل عنوان شده است که برای ساکت نگاه داشتن این پان ایرانیست ها حزب رستاخیز را تشکیل می دهد. البته منبع این موضوع موثق نیست.

* یعنی به نظر شما قراردادی که بین شاه و صدام بسته شده بود باب این منارعه را نبسته بود و این امکان را ایجاد می کرد که در آینده درگیری ای در این میان رخ دهد؟

بله. وقتی در همان زمان در شورای انقلاب عراق علت امضاء را از صدام می پرسند گویا در جواب قسم یاد می کند که من وقتی این قرارداد را امضا می کردم به فکر روزی بودم که آن را پاره کنم.

یعنی صدامی که این قرارداد را امضا کرده در همان موضع به فکر نقض آن بوده است. این سوابق تاریخی تاکید دارد که انقلاب باعث جنگ نشده است. اما انقلاب چه نقشی در جنگ داشته است؟ 

ببنید همه رهبران برای رسیدن به اهداف خودشان به دنبال فرصت می گردند. مثلا در زمانی که رژیم شاهنشاهی حضور داشته است و اسن قرارداد امضا شده وارد منازعه شدن از لحاظ سیاسی برای صدام زشت بوده است ولی با این حال تلنگرهایی هم زده اند. برای مثال در اروندرود چندین بار حرکاتی انجام داده اند.

وقتی انقلاب به وقوع می پیوندد. شرایط انقلاب باعث تغییراتی در ساختار ارتش می شود. بالاخره عده ای از عوامل ارتش که با شاه بوده اند فرار می کنند و عده ای محاکمه می شوند و مهمتر از همه این موارد حمایت آمریکا به عنوان تجهیز کننده تجهیزات ار ارتش برداشته می شود. یعنی صدام پیش خودش فرمولی را طراحی می کند: من 32 میلیارد ذخیره ارزی دارم، 12 لشگر دارم، 30 تیپ دارم، حدود 400 فروند هواپیما دارم، 2700 دستگاه تانک دارم و... در مقابل ایران چه چیزی دارد: ارتشی که دو سال است با مشکل مواجه است، در کرستان و گنبد درگیر است، سازماندهی اش به هم ریخته است، مدیریتش از بین رفته است و... در این معادله بهترین شرایط را پیدا کرده است که حمله کند.

نکته جالب اسن است که در روز 12 شهریور و یک بار هم در روز 18 شهریور به ایران حمله می کند تا به قول خودشان ببینند کسی در ایران جوابشان را می دهد؟ می بینند جوابی نمی گیرند! و حتی بنا بوده که در خرداد یاتیر ماه 59 حمله را شروع کنند اما نیاز به این می بینند که اطمینان حاصل کنند که آمریکایی ها از ایران حمایت نخواهند کرد.

در اینجا لازم است به نکته ای اشاره کنم. تا قبل از انقلاب گروه بندی کشورهای بین پیمان ناتو و پیمان ورشو شکل گرفته بوده است، برخی از کشورها با شوروی و برخی دیگر با امریکا هم پیمان بوده اند و موازنه قوایی شکل گرفته بوده است. در این میان کشوری از اردوگاه غرب خارج می شود، حالا اگر به اردوگاه شرق برود با جابه جایی هایی این موازنه دوباره برقرار می شود. اما اگر این کشور به ارد.گاه شرق نرفت ارتباط خطی بین بلوک شرق و غرب تبدیل به مثلث می شود. یعنی غیر از این دو اردوگاه مکان سومی هم بوجود می آید. در نتیجه وقتی انقلاب ایران این مورد را بوجود آورد هماهنگی قدرتها و هم گونی در خواست شرق و غرب را بوجود آورد.

اگر این همگونی از غرب برود و امریکایی ها از ایران حمایت کند برای صدام بد می شود. پس باید هماهنگی نهایی با امریکا انجام شود.

*شوروی ها که هماهنگ بودند؟

بله! ببنید من در سفری که 1382 به شوروی داشتم چند نکته را از آنها خواستم که گفتند نمی توانیم به شما دهیم. وقتی علت را جویا شدم گفتند ما در توافق استراتژیک با عراق هستیم! اینها می گفتند چون این موضوع به منافع عراق صدمه می زند نمی توانیم به شما بدهیم. یعنی روسیه تا سال 82 هم مدعی بود که در توافق استراتژیک با عراق است.

در نتیجه برای اینکه توافق امریکا ا به دست بیاورند هماهنگی هایی انجام می شود و برژینسکی به مرز اردن می آید و به اینها قول می دهد که ما حمایت نخواهیم کرد.

*منظور از این حمایت چیست؟

اولا اینکه در طول دوران طاغوت ما دو پدیده داریم که در ارتش شاهنشاهی رشد کرده است و این دو پدیده نامانوس با حقیقت بوده است: یکی اینکه گفته می شود ارتش پهلوی قدرت چهارم دنیا است. وقتی آمار و ارقام را کنار همک می گذاریم می بینینیم ما از نظر توپخانه از عراق، افغانستان، پاکستان و.... کمتر است. تانک های ما با مشکلات مواجه است. وقتی ریشه ی این موضوع را بررسی می کنیم می بینیم که فردی به اسم طوفانیان مسئول لجستیک ارتش بوده است و 2000 تانک چیفتن از انگلیس خریده و پورسانت خودش را هم برداشته است. همان موقع به اطلاع شاه رسانده است که ما با این 2000 تانک قدرت چهارم منطقه شده ایم . شاه هم در سخنرانی بعدی خود این موضوع را مطرح کرده است!

وقتی اسناد را بررسی می کنیم می بینیم 6 ماه بعد از یگان های ارتش نامه می رسد که این تانک ها با شرایط اقلیمی ایران سازگار نیست و قرار می شود که موتورهای آنها با موتور روزرویس عوض شود. یعنی قراردادی که بازرگان به هم می زند قرارداد 2000 موتور روزرویس است که قرار بوده روی این چیفتن ها سوار شود.

به عنوان مثال دیگر نفربرهای بی ام پی را شوروی به ایران می فروشد اما موشک های مالیودکا که روی آن سوار می شود را نمی فروشد. از طرف دیگر 79 فروند هواپیمای اف 14 به ایران داده شده است اما 79 فروند موشک فونیکس هوا به هوا تحویل داده اند و یک دانه هم موشک هوا به زمین هب در اختیاز خودشان بود داده نشده است. یعنی اسن مفهوم ارتش چهارم جهان یک مفهوم غلط و درون سازمانی بوده است.

با این حال مفهوم دومی که به ارتش ایران اطلاق می شد به عنوان ژاندارم منطقه درست بوده است اما باید به مفهوم ژاندارم هم دقت کرد که به معنای خط نگه دار است نه نیروی جنگی! دقیقا به همین دلیل است که تعداد موشک ها به اندازه تعداد هواپیما هاست، یعنی تا شما بزنید ما خودمان را می رسانیم. یعنی دپویی از تجهیزات را فراهم نکرده است تا ابین نیرو بتواند بجنگد. یعنی ارتش ما شاید در برخی از موارد توان برتر هم بوده است اما قدرت برتر نبوده است.

در کنار سازمان یک مجموعه برای رزم شما تجهیزات را در یک کفه می گذارید و مدیریت را هم در یک کفه دیگر. مدیریت و فرماندهی در زمان قبل از انقلاب 80% از اعوان و انصار شاه و بادمجان رو قاب چین ها بوده اند که همین طور با سفارش این و آن رشد کرده اند. یعنی وقتی طرحی برای مقابله با حمله ای از انها خواسته می شد اینها طرحی را از آمریکا می آوردند.

با این طراحی وقتی نگاه می کنید می بینید مجموعه ای از فرماندهان ایران در عراق نشسته اند و به آنها مشاوره می دهند. پس محاسبه صدام در مورد ارتش ایران درست بوده است.

گریز دیگری می زنیم و  نظام سیاسی ایران را بررسی می کنیم. بخشی از این نظام سیاسی یک نظام جوان است که تجربه کافی و لازم را ندارد. از فرمناده کل قوا بگیرید مه بنی صدر است تا دیگر نیروها.

*پس طرح اشکانیان را هم توشیح بدهید.

ببینید ما سه واژه داریم. کی خدمت، یکی خیانت و یکی امانت. شما اگر امنت را درست نگهداری نکردی خیانت کرده ای. اگر نگهداری کردی خدمت کرده ای. ارتش و سپاه در گزارشات به دولت وقت و حتی شخص بنی صدر اعلام می کنند که حرکاتی در جریان است و احتمالا عراق می خواهد حمله کند.

آن موضع آقای رضایی اطلاعات سپاه بود. با فشار برخی از دوستان مثل آقای شمخانی و... پیش بنی صدر می رود تا گزارش این اتفاقت را بدهد. خود ایشان نقل می کند که وقتی من تمام گزارش ها را دادم بنی صدر گفت ممکن است حرف شما درست باشد اما تا شما کاری نداشته باشید انها کاری نمی کنند. البته اگر هم حمله کند موازنه قوا به هم می خورد!

یعنی وقتی می گویم مقصر یعنی این تحلیل را ندارد که موازنه قوا به هم خورده است. یعنی از اردگاه غرب خارج شده و در ادبیات غربی ها بر هم زننده نظم جهانی شده است. دوم انیکه هر کسی که بینش سیاسی نظامی داشته باشد وقتی گزارش سرویس های اطلاعاتی به او می رسد ولو به یک درصد باید به ان توجه کند. یعنی بنی صدر باید به جای سخنرانی در دهلران که گفت هیچ اتفاقی نیفتاده در دارو و تلویزیون اطلاعیه ای می خواند که طبق اطلاعاتی که ما داریم عراق قصد حمله دارد و اگر حمله کند ما هم چنین و چنان می کنیم. مثل حرف هایی که الان ما به امریکایی ها می زنیم. در کنار آن ببه ارتش هم دستور می داد که ارتش دستور می داد نیروهایش را به مرز منتقل کند.

استراتژی عراق برای جنوب بوده است و برای جنوب 7 لشگر را اماده می کند. ما هم با توجه به پیشینه این اتفاقت می دانیم که ایتراتژی عراق در جنوب خواهد بود، اما لشگر 92 زرهی و تیپ 37 سواره زرهی و یک گردان دژ ماموریت مقابله با این 7 لشکر عراق را به عهده دارد. من واقعا مخالف این هستم که می گ.وییم ارتش خیانت کرد و... چون وقتی یک به هفت هستی همین 6، 7 روزی هم که ایستادگی کردی خوب است. اگر این یک لشگر می شد دو یا سه لشگر بهتر نبود؟ ببینید لشکر 72 در منطقه بوده است اما ابلاغ به لشکر حمزه که به منطقه برود دوم مهر صورت گرفته است! یعنی بعد از شروع جنگ. ابلاغ به لشکر قزوین 15 مهر بوده است. ابلاغ به لشکر خراسان هم 20 وز بعد از شروع جنگ بوده است! اگر ماه چهار لشکر آماده داریم که می توانند به جنوب بروند که باید هر چهار لشگر بوند. اگر یک لشگر 7 روز در مقابل 7 لشکر مقاومتت کرده است اگر بشتر باشند مقاومت بهتری صورت می گیرد. اینجاست که مس گوییم بنی صدر به این امانت جمهوری اسلامی که به دستش بود خیانت کرد.

بعد از ملاقاتی که طارق عزیز در مرز اردن با برژینسکی انجام می دهد، برژینسکی نکته ای را بیان می کند. می گوید شما در نمیه اول سال حمله نکنید بلکه در نیمه دوم سال حمله کنید. به همین دلیل است که عملیات عراق از تیرماه به شهریور منتقل می شود و تمام حرکاتش تستی می شود. برژینسکی هم به عراقی ها در مورد کودتای نوژه اطلاعی نمی دهد چرا که می خواهد تا جزیره های مجزا از هم علیه ایران ایجاد شود.

*چرا کودتا مقدم بر حمله نظامی بود؟

چون کودتا تماما غربی بود و اگر در کودتا پیروز می شدند نتیجه تماما از آن امریکا بود اما در حمله مجبور بودند از قطب شرق هم کمک بگیرند که در ان صورت باید غنایم را تقسیم می کردند.


*اهداف عراق از حمله چه بود؟

اهداف عراق در حمله را باید به دو دسته اهداف داخلی و بین امللی تقسیم کنیم. در بعد اهداف ملی باید به: لغو توافقنامه 1975، رهبری بر جهان عرب به عنوان یکی از آمال صدام و دستیابی کامل به اروند رود برای رسیدن به خلیج فارس اشاره کرد.

در اهداف بین المللی باید به این موارد اشاره کرد: سقوط یا انحراف جمهوری اسلامی، تصرف و اشغال جزایر سه گانه با هدف جلوگیری از کنترل ایران بر تنگکه هرمز، جدایی بخش هایی از خوزستان از ایران که در این صورت مناطق عربی از عمان و قطر و امارت تا بندرعباس و آبادان و خرمشهر مثل عقرب خلیج فارس را در بر بگیرند و بشود خلیج عربی! و هدف آخر هم تجزیه ایران و به تبع کشورهای قدرتمند منطقه و ایجاد خاورمیانه جدید برای تسلط بهتر بر منطقه.

*با توجه به این اهداف و برنامه ریزی های عراق و این مواردی که بررسی کرد که حمله کرد، چه چیزی را محاسبه نکرده بود که شکست خورد؟

در معادله عراق یک مجهول بود که آن مجهول هم قابل معلوم شدن نیست و آن پتانسیل الهی مردم ما بود. شما ممکن است در مورد یک نفر بتوانید موارد قابل مشاهده را بررسی کنید اما می توانید در مورد غیرت یا مردانگی او اظهارنظر کنید؟

عامل همه فعالیت های فوق بشری یکی نگرش است که باعث انگیزش می شود و دوم هم بهره برداری از این انگیزش ها. وقتی نگرش رزمنده ها به جنگ یک نگرش مقدس و عقبایی شد، انگیزه ها بالا می رود و وقتی انیگزه ها بالا رفت کاربری این پتانسیل ها بالا می رود.

به عنوان مثال جالب است به شما بگویم عراق تا بعد از عملیات بیت المقدس فکر می کند با ارتش ایران در حال جنگ است! بعد از این عملیات است که متوجه می شود به غیر از ارتش نیروهای دیگری هم که همان بسیجی ها بودند در مقابل آنها هستند.

*حالا که به عملیات بیت المقدس هم اشاره کردید خوب است به اولا به سقوط خرمشهر اشاره کنید تا بعد به موضوع فتح خرمشهر برسیم.

در مورد سقوط خرمشهر، به اعتقاد من هم بی کفایتی نظام سیاسی و هم وضعیت درونی ارتش که در قبل به آن اشاره شد. برای مثال کم شدن خدمت سربازی یا درگیری ارتش در کردستان و گنبد با معارضین، از سوی دیگر واحد تعمیر و نگهداری تقریبا در ارتش از بین رفته بود. در این میان گروهی در ارتش بودند که من به انها عنوان حزب اللهی های ارتش را می دهم. این افراد سعی کردند ارتش را حفظ کنند، یکی در عرصه تجهیزات و دیگری در زمینه مدیریت.

از ترکیب این بی کفایتی نظام سیاسی و وضعیت درونی ارتش باعث شد تا عراق راه را پیدا کرده و به سمت خرمشهر حرکت کند. با این حال در خرمشهر نزدیک به 40 روز مقاومت می شود. درست است که ارتش نقشی ندارد اما می خواهم بگویم اگر کمی نیروی نظامی ما قوی بود خرمشهر سقوط نمی کرد. خرمشهری در مرزی بین قدرت و ضعف سقوط کرد که اگر نیروهای مدافع 15% تقویت می شدند خرمشهر سقوط نمی کرد.

عراق در ورود به ایران اشتباهات اساسی داشت که آنها هم بخاطر همان اشتباه در معادله ای بود که ارائه کرده بود. به نظر من ارتش عراق ارتش احمقی بوده است چرا که حداقل می توانست منطقه بیت المقدس و خرمشهر را حفظ کند، یعنی اگر ما عراق را قدرتمند می دانیم باید دو برابر بر ضعف های خودمان اشاره کنیم.

همه استراتژی عراق در جنوب بود. خیلی از دوستان ایراد می کنند که چرا تمام حرکات در جنوب بوده است، استراتژی ما تا 80% منوط به استراتژی دشمن است. برای مثال عراق منطقه جبهه های غرب را تنها با دو سپاه اداره می کرد اما برای منطقه کوچک اروند و خرمشهر یه سپاه به کار گرفته بود.

*حالا به این نکته می رسیم به بعد از سقوط خرمشهر این جمع بندی بوجود آمد که آنجا باید پی گرفته شود.

بعضی از دوستان جنگ را به چند مرحله تقسیم می کنند اما من جنگ را تئوریک تقسیم بندی کرده ام و براساس سخنان امام و مسئولان نظام جنگ را به چهار دوره تقسیم راهبردی می کنم. راهبرد اول استراتژی دفاع و توقف ماشین جنگی عراق است. تا این دوره هیچ کس به فکر باز پس

گیری نبوده است و تنها موضوع توقف ماشین جنگی عراق بوده است که جلوتر نیاید.

راهبرد دومی که اعلام می شود دفع تجاوزگر و آزادسازی مناطق تحت اشغال است. در این نقطه هنوز صحبتی از ورود به خاک عراق نشده است.

در راهبرد سوم تعقیب متجاوز تا رسیدن به صلح شرافتمندانه دنبال می شود. این راهبرد از عملیات رمضان تا پایان والفجر 10 دنبال شد.

و راهبرد چهارم حفظ جمهوری اسلامی از هجوم مجدد عراق است که بعد از والفجر 10 پذیرش قطعنامه از سوی عراق ادامه می یابد.

*حالا در موضوع راهبرد دوم و بازپس گیری خرمشهر چه مسیری طی شد؟

؟؟؟

ما برای رسیدن به خرمشهر خیلی چیزها را نداشتیم. خودباوری نداشتیم، اعتماد به نفس نداشتیم، دوستان ارتش هم وضعیت مناسبی نداشتند، ما سازمان هم نداشتیم. در ان زمان آقامحسن طرح بهمن را مطرح کرد. ایشان می گفت مثل گلوله برفی که وقتی از بالای کوه حرکت می کند تبدیل به بهمن می شود و هرچه پایین تر می اید بزرگتر می شود، ما هم باید در حین عملیات ها باید خودمان آموزش دهیم و سازمان خودمان را تشکیل بدهیم.

عملیات بیت المقدس خودش یک استراتژی است. ما اگر یک نگاه زمانی به عملیات ها داشته باشیم می بینیم عراق ابتدای جنگ با میانه جنگ و انتهای جنگ متفاوت است. عراق ابتدای جنگ یک ارتش احمق است، در میانه جنگ کمی بهتر شده بود و در انتهای جنگ هوشمند شده بود. این بلوغ ارتش عراق بود و همین بلوغ در ما هم وجود داشت.

در عملیات ثامن الائمه ما تلفات زیادی از عراق گرفتیم چون فکر نمی کرد که ما قصد بازپس گیری مناطق خود را داشته باشیم و در این عملیات تا کارون پیش رفتیم.

در عملیات طریق القدس کمی جنگیدیم چون عراق هوشیار شده بود و فهمیده بود که ما قصد جنگ داریم. در عملیات فتح المبین پیش دستی کرد که سازمان ما را به هم بزند ولی چون ما از چند جهت حمله را آغاز کرده بودیم توانستیم در آن عملیات هم پیروز شویم.

حالا در عملیات بیت المقدس هم دشمن می داند شما می خواهید در این منطقه عملیات کنید هم شما. از سوی دیگر اگر عراق مناطق شمالی را از دست می داد نگرانی نداشت چون اهداف اعلام شده اش جنوب ایران بود و قلب استراتژی عراق این منطقه بوده است. پس تنها منطقه سوق الجیشی که مانده بود ایت منطقه بود و دوم اینکه در اهداف اعلام شده عراق این منطقه موضوعیت داشت. سومین نکته اینکه تمام ارتش عراق باید جمع شود تا این منطقه را حفظ کند. در نتیجه این نکات عملیات بیت المقدس به یک جنگ واقعی و حساب شده تبدیل شد. مجموع این نکات خرمشهر را به نکته عطف جنگ تبدیل می شود.

*طرح ریزی این عملیات و برنامه ریزی آن با چه کسانی بود؟

ببینید در همه جنگ های دنیا یک مجموعه ای از بالا تصمیمی می گیرد و ابلاغ می کند و نیروها اجرا می کنند. ما در جنگ آقا بالاسر نداشتیم و بعد از اینکه طرح عملیاتی را آماده می کردیم واسطه ای را که در اکثر موارد حضرت آقا بودند قرار می دادیم و در شورای عالی مصوب می شد و می آمد برای اجرا. حتی ایشان طوری با قدرت از این طرح ها دفاع می کرد که یک کلمه هم از انها کم و زیاد نمی شد.

ما نمی توانیم بگوییم مسئله طرح عملیات کار یک نفر بوده است. اگر بخواهم تشبیه کنم طرح ریزی عملیات مثل آهن گداخته ای بود که همه باید به آن چکش می زدند. ما در طرح عملیات دو مشکل عمه داشتیم. یکی اینکه زمان کافی برای عبور نیروها از کارون و رساندن انها به جاده اهواز خرمشهر نداشتیم. دوم اینکه با عبور ما از کارون نیورهای خط دوم عراق هوشیار می شدند و تا بخواهیم یا خط اول بجنگیم صبح می شود و به نتیجه مورد نظر نمی رسیم. در این مسئله هم بحث مفصلی در ستاد جنگ درگرفت. در ان بحث ها همه کاملا آزاد بودند و اظهارنظر می کردند و فرقی نمی کرد که چه کسی باشد. همه به اندازه ایده ها و قطعه ای که از پازل عملیات می توانستند تکمیل کنند اظهارنظر می کردند.

ما برای مشکل اول این راه حل را پیدا کردیم که باید از یک روی قبل تعدادی از نیروهای اطلاعات عملیات و خط شکن در ان سوی رود ساکن شوند تا از طریق انها بتوانیم زمان عبور را به حداقل برسانیم. در مورد اطلاع پیدا کردن خط های دوم عراق از حمله ما هم تصمیم گرفتیم تا با استفاده از استراتژی نفوذ از ابتدا نیروهایی را بفرستیم در خط دوم و با نیروهای دشمن درگیر شوند.

این قصه که یک نفر اثرگذار باشد و یک تنه همه کارها را انجام داده باشد این طور نیست تنها عده ای می خواهند به کسی لطف کنند، لقب فاتح جایی را به او می دهند درحالی که وقتی کسانی که شهید شده اند را بزرگ کنید، دیگرانی را که حاضر هستند کوچک کرده ای. جدای از مباحث سیاسی قدرت تصمیمی گیری محسن رصایی را هیچ کس نداشت. قدرت تعقل و تفکر رشید را هم هیچ کس نداشت. قدرت عملیات احمد کاظمی یا حسین خرازی را کسی نداشت. اگر قدرت عملیاتی احمد کاظمی زیاد بود نفی کننده قدرت رشید یا دیگری و دیگری نبود.

* شهید باقری چطور؟

حسن باقری فن بیان خوبی داشت و اعتماد به نفس خوبی داشت. حسن باقری روابط عمومی خوبی داشت، طلاعات را از ما می گرفت در جلسات با ارتشی ها تنها کسی که صحبت ها را بیان می کرد حسن باقری بود. آدم دوست داشتنی بود. پس اصرار بنده روی این است که یک نفر به تنهایی همه کارهای را انجام نداد.

*درمورد استراتژی حمله می گفتید.

ما بعد از اینکه نقاط ضعف خطوط دفاعی دشمن را شناختیم و شناسایی ها را انجام دادیم قرار شد شب عملیات این فرمول را طرح ریزی کردیم که از هر تیپ دو گردان یا سه گردان را مثل شمشیر حرکت دهیم. یک گردان در خط اول و یک گردان در خط دوم می جنگد که جنگ این دو همزمان شروع می شود.

در مرحله اول عملیات ما به جاده اهواز خرمشهر رسیدیم. در مرحله دوم عملیات باید از جاده اهواز خرمشهر می رفتیم به سمت مرز بین المللی. در این مرحله عراق مجبور به عقب نشینی اجباری شد. عراق متوجه شد اگر این نیروها به سمت بصره بروند و به بصره برسند نیروهایش هم در شمال اسیر می شوند و هم در جنوب. هنر و مهارت طرح ریزی ما این بود که طرح را طوری برنامه ریزی کردیم که بیشترین نتیجه را بگیریم. عراق در این مرحله همه نیروهایش را به دفاع از بصره آورد.

*یعنی رفتن ما به داخل عراق بعد از فتح خرمشهر نبود؟

نه! این اشتباهی است که همه گیر شده است که ما بعد از پس گرفتن خرمشهر به فکر ورود به خاک عراق افتادیم در حالی که گرفتن بصره در عملیات بیت المقدس طرح ریزی شد.

۹۰/۱۲/۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰
شهید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی