جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

محبوب ترین مطالب

۳۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۱ ثبت شده است

وقتی یک شاگرد شوفر ، مکبر نماز شود ، بهتر از این نمی شود . نمی دانم تقصیر حاج آقای مسجد بود که نماز را خیلی سریع شروع می کرد و بچه ها مجبور بودند با سر و صورتی خیس در حالی که بغل دستی هایشان را خیس می‌کردند، خود را به نماز برسانند یا اشکال از بچه ها بود که وضو را می گذاشتند دم آخر و تند تند یا الله می گفتند و به آقا اقتدا می کردند و مکبر مجبور بود پشت سر هم یا الله بگوید و ان الله مع الصابرین...


شهید
۳۰ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

رضا برجی کارگردان و عکاس سینمای مستند در بیمارستان بقیه ‌الله تهران بستری شد.

این کارگردان سینمای مستند به دلیل مجروحیت شیمیایی در بیمارستان بستری شده است.

 رضا برجی پیش از این چند بار به دلیل مشکلات تنفسی راهی بیمارستان شده است.

شهید
۳۰ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

در بیت امام‌، مهدی را دیدم و گفتم‌: "آقا مهدی‌! خواب های خوشی برایت دیده‌اند...‌ مثل اینکه شما هم ... بله ..."

 

شهید
۳۰ فروردين ۹۱ ، ۱۶:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فرمانده توپخانه نیروی زمینی سپاه

در مرداد سال 1336 ه.ش در یک خانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولد گردید و تحت تربیت پدر و مادری مؤمن، متدین و مقلد امام پرورش یافت. از همان کودکی در مجالس دینی از جمله برنامه های سوگواری امام حسین(ع) حضور داشت و عشق خدمتگزاری به آستان شهید پرور حضرت اباعبدالله(ع) در عمق وجودش ریشه دوانید. سادگی، بی آلایشی و گذشت او در سنین کودکی زبانزد همه بود. حق را می گفت ولو به ضررش تمام شود. در محله شاخص و محور همسالان خود بود. به مسجد که می رفت چون بزرگترها عمل می نمود و از جمله کسانی بود که در پذیرایی عزاداران حسینی نقش فعالی داشت.

 

شهید
۳۰ فروردين ۹۱ ، ۱۶:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 دویدم و دویدم
سر کوچه رسیدم
بند دلم پاره شد
از اون چیزی که دیدم

شهید
۲۷ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

علی تجلایی در روز پنجم مرداد ماه سال 1338 در تبریز دیده به جهان گشود. در سال 1344 قدم به عرصه علم و دانش نهاد و موفق به دریافت دیپلم از دبیرستان تربیت تبریز گشت. از سال 1356 فعالیتهای مبارزاتی خود را آغاز نموده، پس از مدتی توسط ساواک دستگیر شد.

شهید
۲۷ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

خاطره دیدار دکتر ربانی استاد فعلی دانشگاه علوم پزشکی تهران و از جراحان بیمارستان صحرایی امام حسین (ع) در زمان دفاع مقدس با شهید محمدابراهیم همت خواندنی است.

 

شهید
۲۷ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گفت و گو با جاسم غضبانپور عکاس دفاع مقدس

¤ آقای غضبانپورلطفاً خودتان را معرفی کنید.

- راویان در سال تولد من اختلاف دارند. یک چیزی میان سال 1339 تا 42 در روستای خیّن بین خرمشهر و شلمچه متولد شدم.

¤الان هم کسی در خیّن زندگی می کند؟

- نه. کاملاً از بین رفته و با خاک یکسان شده است. تا دوم ابتدایی به مدرسه ای که محلش قصر شیخ خزعل در روستای فعلیه بود، می رفتم که بعدش آمدیم خرمشهر. خیلی از همکلاسی هایم شهید شدند.


شهید
۲۷ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 ظهر بود، همه فرماندهان، بسیجی و سپاهی و ارتشی، بعد از یک جلسه عملیاتی داخل پادگان سرپل ذهاب، نماز و نهار. حاج همت، مهدی باکری، صیاد شیرازی و سرداران سپاه عشق همه حضور داشتند.

شهید
۲۶ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

گلوله از همه طرف مى بارید. مجال تکان خوردن نداشتیم. سه نفرى داخل سنگرى که از کیسه هاى گونى تهیه شده بود، پناه گرفته بودیم. بقیه بچه ها، هر کدام در سنگرى قرار داشتند ...

شهید
۲۶ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

روزی در محضر آقا مهدی باکری و شهید حاج ابراهیم همت (فرمانده لشکر ۲۷ حضرت محمد رسول الله «ص») بودیم که در آن صحبت از کنترل مناطق عملیاتی بود.

شهید
۲۶ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
جثه ریزی داشت مثل همه بسیجی ها خوش سیما بود و خوش مشرب فقط یک کمی بیشتر از بقیه شوخی می کرد نه اینکه مایه ی تمسخر دیگران شود، که اصلا این حرف‌ها توی جبهه معنی نداشت. سعی می کرد دل مومنان خدا را شاد کند آن هم در جبهه و جنگ.
شهید
۲۶ فروردين ۹۱ ، ۱۶:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

* گفتم: «‌به خاطر این چشم‌ها هم که شده، ‌تو بالاخره یک روز شهید می‌شوی!»

چشم‌هایش درخشید، پرسید: «‌چرا؟»

یک‌ دفعه از حرفی که زده بودم، پشیمان شدم. خواستم بگویم «ولش کن! حرف دیگری بزنیم!»، اما نگاهش یک جوری بود که نتوانستم این را بگویم. بعد خواستم بگویم «در همه نمازهایم دعا می‌کنم که تو بمانی و شهید نشوی!» اما باز نشد. چیزی قلنبه شده بود و راه گلویم را گرفته بود. آهی کشیدم و گفتم: «‌چون خدا به این چشم‌ها هم جمال داده هم کمال. چون این چشم‌ها در راه خدا بیداری زیاد کشیده‌اند و اشک‌های زیادی ریخته‌اند.»

 

 

شهید
۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۸:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

* در میدان بزرگ «شهر‌رضا» مجسمه بزرگی از شاه قرار داشت. ابراهیم و چند نفر از دوستانش نقشه کشیده بودند که در یک فرصت مناسب، مجسمه را پایین بکشند. ظهر روز تاسوعا، ابراهیم ناهارش را که خورد، به طرف میدان به راه افتاد. دوستانش را جمع کرد و گفت: «باید همین الآن مجسمه شاه را پایین بکشیم!».

 

شهید
۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۸:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

در تاریخ دفاع مقدس ملت ایران ، انسان ها یا ابر مرد هایی ظهور کردند که حصار تنگ زمین هیچگاه آنان نتوانست در خود جای دهد ، محمد ابراهیم همت از جمله آن سرداران ابر مردی است که چشم زمین به چشم هایش حسودی ها کرد. حاج ابراهیم همت از آن دست شهداست که هر چه درباره‌اش گفته و نوشته شود، باز هم سخنان تازه و نکاتی می‌توان از آنها به دست آورد؛

 

 

شهید
۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۸:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حاج حسین یکتا در جمع دانشجویان دانشگاههای استان مازندران در خرمشهر از جبهه و دانشگاه حرف زد: جبهه ای که دانشگاه شد و دانشگاهی که جبهه.


شهید
۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۸:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 اتل متل‌ یه‌ مادر
نحیف‌ و زار و خسته‌

با صورتی‌ حزین‌ و
دستای‌ پینه‌ بسته‌

شهید
۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
در حسینیه تخریب، روزی سه بار، می شد تمام بچه  های گردان را دید. درتابستان 63، حسینیه از داربست و برزنت بود و تا آن زمان، از آجر و سیمان ساخته نشده بود. هنگام قرائت حمد و سوره  ی نماز ظهر و عصر- که باید پیش‌نماز آهسته می خواند- با وجودی چند صد نفر سر پا ایستاده بودند، ولی سکوت کامل برقراربود. گویی هیچ کسی حضور نداشت. فقط صدای برخورد باد گرم با برزنت به گوش می رسید. هر چند ثانیه یک بار گوشه  های آزاد برزنت دراثر باد، مانند شلاق به هم می خورد و صدای بلندی تولید می شد. البته صدای چند پنکه سقفی کم رمق که ازسقف آویزان بود و برای خود تلو تلو می خورد نیز شنیده می شد.
شهید
۲۲ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
* داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم کنارم ایستاده بود که یه هو یه خمپاره اومد و بوممم... نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین دوربینو برداشتم رفتم سراغش .بهش گفتم تو این لحاظات آخر زندگی اگه حرفی صحبتی داری بگو... گفت :من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم .اونم اینکه وقتی کمپوت می فرستید جبهه خواهشا پوستشو اون کاغذ روشو نکَنید بهش گفتم : بابا این چه جمله این قراره از تلویزون پخش شه ها یه جمله بهتر بگو برادر... با همون لهجه اصفهونیش گفت: اخوی آخه نمی دونی تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده.
* شب عملیات بود .حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده . نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...(آهنگ پلنگ صورتی!)
شهید
۲۲ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ویژه نامه شهادت شهید آوینی 12

آوینی شاید از نظر زمانی مدت زیادی را در منظر افکار عمومی نبود، چیزی بین سال های 67 تا اوایل 71، اما همین دوره کوتاه هم پر فراز و نشیب و پر التهاب است و هم جنجالی. در این دوران کوتاه آوینی به عنوان فردی نسبتاً گمنام از مجله سوره وارد عرصه مطبوعات و البته فرهنگ و هنر شد، اما با مقالاتی که نوشت و موضع گیری هایی که کرد و البته مبانی ای که پایه گذاشت، در همین مدت کوتاه به یکی از مهمترین چهره های مطبوعات و فرهنگ و هنر اسن کشور تبدیل شد. البته فراز و نشیب تقابل چهره های مختلف در مقابل او زمانی بیشتر شد آوینی به شهادت رسید و حالا چهره ها باید برای شهیدی که تا دیروز در مقابلش ایستاده بودند مرثیه می سرودند!

 

شهید
۱۹ فروردين ۹۱ ، ۱۵:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر