جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

محبوب ترین مطالب

دلنوشته ای از دختر شهید طهرانی مقدم

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۷:۵۰ ب.ظ

نوشته ای برای دو شهید

 تنها شهادت بود که پرده از گمنامی شهید حسن طهرانی مقدم کنار زد. "پارسای بی ادعا"یی که تا آخرین روز حیاتش را در همین گمنامی گذراند تا همانطور که می خواست، به دوستان شهیدش ملحق شود.

مردی که آرزوی بزرگش شلیک اولین موشک به نقطه سرطانی جهان اسلام در سرزمین های اشغالی بود و اگرچه مزد این تفکر را بسیار زود گرفت اما مسیری که شروع کرد بدون شک به آروزی بزرگش ختم خواهد شد.

"حاج حسن تهرانی مقدم" را وقتی شناختیم که دیگر در میان ما نیست و سخت است نوشتن درباره کسی که ندانسته هایمان از او بسیار زیاد است.

زینب طهرانی مقدم فرزند ارشد این شهید عزیز در شهادت بانوی عالمین حضرت فاطمه (س) باب دل گشاده و می‌نویسد:

سلام بانو ی بی نشان

این روزها به دور و بر که نگاه می کنم آدمها مختلفند. یک عده اند که تو را نمی شناسند. هر سال که برای ما به دنیا می آیی برای مادرشان هدیه می خرند و هر سال که برایمان شهید می شوی، شمال می روند و کارهای عقب افتاده شان را انجام می دهند. یک عده تو را می شناسند. برای ولادتت شادند و برای شهادتت محزونند. شاید هیئتی بروند و سینه ای هم بزنند ولی از زندگی تو در این فاصله ی کوتاه ولادت تا شهادت چیزی نمی دانند. اگر هم بدانند چیزی توی زندگی شان عوض نمی شود.

ولی بانو یک عده هم هستند که با کمی شان می ارزند به همه ی قبلی ها. کسانی که با تو زندگی می کنند. با تو نفس می کشند و مثل تو شهید می شوند. کسانی که دغدغه ی دین دارند و امام شناسند. کسانی که هر چقدر هم برای خودشان کسی باشند برای ولایت خاکند. کسانی که دختر دار می شوند و ذوق می کنند. چرا که می توانند اسم های تو را بگذارند برای جگرگوشه شان.

کسانی که هر هفته که هیئت می روند و هر از گاهی که هیئت می آید خانه شان به اسم شما گریه می کنند و آه می کشند. حتی بانو اسم هیئت بعضی شان "محبان فاطمه" است. می شناسی که؟ لابد پدرم را دیده بودی که چه طور یک گوشه مظلوم می نشست و بر خلاف همیشه که ما جز خنده از او نمی دیدیم برای مظلومیتت اشک می ریخت؟ چند بار برایمان قصه ی تو را گفته باشد خوب است؟ چند بار جمعمان کرده باشد و حدیث کساء خوانده باشد خوب است؟

خودش می گفت که در جنگ هربار که عملیاتی، کاری را با توسل به شما شروع کرده اند پیروز شده اند و دوستانش می گفتند هر کار مهم موشکی به دست پدرم جز با توسل به بانوی مدینه شروع نمی شد. شما که باید بهتر از من بدانید. حرف کم می زد و از دوربین و جلسات فراری بود اما همان سخنرانی های هراز گاهش را با سلام و صلوات به شما و پدر و همسر و فرزندانتان شروع می کرد.

سادات برایش با سایر افراد فرق بزرگی داشتند و اینکه منتسب به شما و فرزندانتان بودند کافی بود که احترامشان کند. حتی من بعد از اینکه ترکش سر و پهلو و بازوی بابا را شکافت و او را به سوی شما پر داد فهمیدم که تعدادی از ایتام سادات را کفالت کرده بود و بهشان می رسید.

حرف من اما بانو چیز دیگری است. امسال فاطمیه که یتیمم، آمده ام شهادت بدهم. برای تو نه که می دانم تو شاهد بوده ای. ولی برای کسانی که پدرم را نمی شناسند می خواهم شهادت بدهم که پدر من فاطمی زندگی کرد که اجازه دادند فاطمی بمیرد.

اللهم اجعل محیای محیا محمد و ال محمد و مماتی ممات محمد و ال محمد

۹۱/۰۲/۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
شهید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی