فرمانده لشگری که لباس می شست !
بچه های لشکر ۳۱ عاشورا شهید با کری را به اسم آقا مهدی صدا میزدند.
یک روز آقا مهدی میخواست بره ماموریت ماشینش خراب بوده میاد جلو موتوری لشکر مکانیک کار را تعطیل کرده بود به مکانیک میگه من ماموریت دارم و ماشینم خراب یک نگاهی به ماشین بیانداز مکانیک قبول نمیکنه و میگه من لباسهام را انداختم توی تشت ومیخوام بشورم. هرچه فرمانده لشکر اصرار میکنه فایده ای نداشت. درنهایت آقا مهدی به مکانیک پیشنهاد میده من لباسهای تورا میشورم تو ماشین من را درست کن . مکانیک قبول میکنه.
آقا مهدی باکری فرمانده لشکر لباس های مکانیک را میشوره و مکانیک ماشین را درست میکنه موقع خدا حافظی یکی از بچه های رزمنده میرسه و با آقا مهدی سلام علیک میکنه و میگه آقامهدی حالت چطوره. پس از احوالپرسی آقامهدی خداحافظی میکنه در این حین مکانیک به آن رزمنده میگه ایشان کدام آقامهدی بود، میگه نشناختی میگه نه میگه فرمانده لشکر بود. مکانیک میگه ای وای بر من ایشان بدون معرفی خود لباسهای من راشست!