جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

محبوب ترین مطالب

گفتاری از داماد در مورد پدر زن

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۱، ۰۳:۲۰ ب.ظ

ویژه نامه شهادت شهید آوبنی 5

در تمام سالهایی که از شهادت ایشان گذشته است من به جاهای مختلفی دعوت شده ام و در مورد ایشان زیاد صحبت کرده ام اما بعد از این سالها چیزی که برای من روشن شد این بود که مهمترین نکته در مورد شهید آوینی این است که هم شخصیت ایشان و هم نوشته هایش به شدت سوء تفاهم برانگیز است و به دلیل اینکه دغدغه ها و مباحث مورد نظر ایشان متنوع بوده است خیلی ها استعداد این را دارند که از ظن خود یار ایشان شوند و فکر می کنند متوجه اصل موضوع شده اند در حالی که حرف های ایشان با توجه به خاستگاهی که دارد معنای متفاوتی دارد. من دو سال پیش در پی این دغدغه کتابی تالیف کردم در 70 صفحه در قالب پرسش و پاسخ که به نمایندگی از دیدگاه های مختلف در مورد شهید آوینی سوال می کنم و خودم جواب می دهم. این یکی از کارهایی بود که می تواند این سوء تفاهم را برطرف کند. برای مثال در مقابل نقدهای سینمایی ایشان گروه های مختلفی قرار دارند که بعد از شهادت ایشان هم بعضا سعی در مصادره کردن نظرات ایشان به نفع خود داشتند. اما به نظر من مهمترین نکته شرایط خاص خود آقای آوینی است.

 

 

ایشان یک سری مبانی تئوریکی را طی دو سال بیان که بعدا در کتاب آئینه جادو منتشر شد، اما از سال 69 ایشان وارد جزئیات شد و در مورد فیلم هخای روز، جریان های سینمایی روز و افراد اظهارنظر کرد. اما این مطالب شرایط و اقتضائاتی دارد که هرکدام به شیوه ای نوشته شده است و نمی توان از همه آنها به یک جمه بندی کامل رسید و گفت نظر ایشان در مورد سینما این بوده است! چون یک وحدت در آنها وجود ندارد. برای مثال شما ایشان با نام مستعار مقالاتی نوشته است که به نظر ایشان حمایت های ژورنالیستی از یک موضوع بوده است. شاید کمتر کسی بداند ایشان در مجله سوره مطلبی با نام مرتضی علم الهدی در دفاع از فیلم عروسی خوبان نوشته است! منطق ایشان آن موقع این بود که مخملباف هنوز فیلمساز انقلاب و نظام به حساب می آید و حالا گرچه فیلم مطلوبی نسیت از نظر 6من اما من باید از او حمایت کنم تا آن را در جناح خودمان نگه دارم. خود ایشان دو سال بعد با نام مستعار فرزاد گلزار یکی از تندترین مطالب خود را در مورد نوبت عاشقی و شب های زاینده رود نوشت و حرفهای قبلی خود را پس گرفت و اعلام کرد که مخملباف از دستفر وش به بعد اصلا فیلم خوب نساخته است. مشکلی که امروز وجود دارد این است که عده ای این مطالب را کنار هم قرار می دهند و می خواهند از آنها به یک نتیجه برسند. بگویند ایشان کلاً حامی حاتمی کیا بوده یا با مهرجویی مخالف بوده است. نمیتوان اینقدر قاطع این مرزها را مشخص کرد. از طرف دیگر اتفاقی که در سال آخر عمر ایشان رخ داد این بود که در ان یکسال حمله های مختلفی در چند مورد به ایشان شد. یکی انتشار کتاب هیچکاک همیشه استاد بود. دیگری داوری ایشان در جشنواره فیم فجر ود و رایی که به فیلم حاتمی کیا داد که از نظر بعضی ها نباید از آن تقدیر به عمل می امد. بعد هم نوشته شدن یک سری مقالات در مجله سوره یا ایشان خودشان نوشتند یا از نوشته شدن آن حمایت کرد. این حمله ها تاحدی شدید بود که خود ایشان را متهم به انحراف کردند. بعد از شهادت و غافلگیری در نتیجه آن، حضور مقام معظم رهبری تشییع ایشان و بعد هم پوشش خبری ای که همه دادند و اهمیتی که این موضوع پیدا کرد به برخی افراد که مخالف بودند نشان داد که موضع نظام در این زمینه متفاوت است. در نتیجه نها به این نتیجه رسیدند که اگر مبانی فکری ایشان را متوجه نمی شوند اما از ان حمایت کنند. به همین خاطر ار ان به بعد موضوع پیچیده شد و یک عده ای را داریم که در این میان هستند و نمی دانند چه باید بکنند و موضع گیری های چندگانه ای در مورد ایشان می بینیم. یعنی خیلی از مسایلی که به ایشان نسبت می دهند تفسیر به رای است و وقتی با انها مواجه می شوید می فهمی نه آثار ایشان را درست خوانده اند و یا خیلی از مسایلی که شهید اوینی اشاره می کند مصداقش خود انها هستند. در سال های اول اگر کسی در مورد تغییر در افکار شهید آوینی از سال های 67 تا 71 سخن می گفت من باور نمی کردم و فکر می کردم تغییر یعنی برگشت از عقاید. اما بعد ها متوجه شده ام که واقعیت این است که به هر حال عقاید ایشان در سال های 70 و 71 تفاوت کرده بود با آن سال ها. کافی است که سیر مقالات ایشان را بررسی کنیم. در کتاب آئینه جادو بارها اشاره دارد که سینما ذاتاً به شر سوق دارد تا خیر. اگر لحن آئینه جادو را ببینید نشان می دهد فردی ان را نوشته که منظورش این است که سینما که مطلوب ما نیست اما چون باید رجوعی به آن داشته باشیم،پس یک کاری اش باید کرد! اما لحن نوشته های ایشان در سال 71 را که بخوانید می بینید به وضوح مشخص است که از فیلم دیدن لذت می برد و حتی جاهایی به لحاظ مضمونی از فیلم های هیچکاک تقدیر می کند. این آدم قطعا تغییر کرده است و الا اگر آن آدم قبلی بود چه ضرورتی داشت 700 صفحه کتاب در مورد هیچکاک منتشر کند. اگر بخواهید نظر من را بدانید آئینه جادو مانیفست کامل آوینی نیست و باید آنها را به عنوان مبانی خواند اما مقالات بعدی را بخوانیم و به جمع میان انها برسیم. بارها دیده ام که خیلی از این رجوع های تک باعث اشتباه شده است. یعنی نقد هامون را می خوانند و بعد می خواهند همه ان را به تمام ساخته های مهرجویی تسری بدهند و می گویند اگر شهید اوینی الان هم بود فیلم 20 سال بعد مهرجویی را هم رد می کرد. البته یک چیزی مشترک است، شهید آوینی اگر نگاه مهرجویی را نسبت به روشنفکری نقد می کند در تمام مسایل نسبت به آن نقد دارد و اگر الان هم همین موضوع را در فیلم مهرجویی می دید آن را نقد می کرد. این همان مبانی مشترکی است اشاره کردم باید خواند و پذیرفت. با این حال بحث روسنفکری یکی از مناقضه برانگیزترین مباحث در مورد ایشان است. بالاخره این موضوع پیش می آید که ایشان روشنفکر بود یا نبود؟ بخصوص اگر اطلاع داشته باشید کمی دانید که این دوره روشنفکری زیاد هم طول کشید و ایشان در سال 57 خیلی پرشور نبود و خیلی دیر و متفاوت پیوست. ایشان از سال 58 که امام را می شناسد دوستدار انقلاب می شود تا اینکه از دوستداری انقلاب به عشق اما برسد. چیزی که من می توانم در این مورد می توانم عرض کنم این است که در مورد این دو نوع زیست از اغراق دست برداریم. در این چند سال دیده ام که عده ای این اغراق را به حد اعلا رسانده اند و در خیلی از مسایل در مورد ایشان در قبل از انقلاب کنکاش کرده اند. یکی از منشاء های این اغراق مصاحبه خیلی بدی است که آقای بهنود کرد و در ان رسما دروغ گفته بود. اعلام کرده بود که در دئوران دانشجویی ایشان در دهه 50 شاهد چیزهایی بوده که واقعا کذب است. بالاخره دوستان دئوره دانشجویی ایشان زنده اند و می توان از آنها پرسید. ایشان در ان مصاحبه با آن لحن روزنامه نگاری مورد علاقه اش در این زمینه اغراق کرده و این موضوع را به لحاظ تاریخی تحریف مکرده بود. این موضوع روشن است که ایشان در دوران پیش از انقلاب مبادی برخی از آداب شرعی نبوده است اما اینطور هم نبوده که روشنفکر به آن معنی به او بگوییم به همان مفهومی که به صادق هدایت می گوییم. برای اینکه آثار آن دوره هم از این باقی است و در ان دوران هم مهمترین دغدغه ایشان نسبت اسلام و غرب است، همان چیزی که با عنوان نسبت سنت و مدرنیته از ان یاد می شود. علت اش هم روشن است چون از یک خانواده سنتی و یک زیست سنتی امده است. به همین دلیل از یک موضع سنتی به این موضوع نگاه می کند نه از موضع صادق هدایت. بنابراین این یک سیر است نه یک دوکانگی. در جلسه خصوصی ای که با عده ای دارد (که صدای ضبط شده اش وجود دارد) می گوید که من در تمام دوران پیش از انقلاب تمام دردم پیدا کردن جواب این سوال بود که نسبت اسلام در مقابل مدرنیته چیست؟ در این سیر به امام می رسد. خودش قطعی بین این دو زندگی نمی بیند. می گوید من به دنبال جوابم می گشتم که دیدم در امام می توان به جواب سوالهاسم برسم. بعد از آن است که شروع می کند به خواندن کتاب های امام. وقتی آنها را می خواند می بنید که برای فهم آن نیاز به شناخت عرفان اسلامی دارد، شروع به خواندن آثار عرفان اسلامی می کند. بعد از ان کم کم به آموختن علوم اسلامی و زبان عربی روی می آورد و... به همین نسبت آداب شرعی را هم بر زندگی اش حاکم می کند و در اوایل ده 60 مسلمان متشرع سختی می شود. همین سیر به جلو می رسد تا به دوران بعد از جنگ. اما من که در دو سال پایانی عمر در سال های 70 و 71 ایشان را دیدم به نوعی اعتدال رسیده بود. بعدها که می شنیدم در ان سالها ایشان سختگیریهای داشته، من نشانی از ان در ایشان ندیدم. این چیزی که مد شده و این دو بعد زندگی اوینی را پررنگ می کنند و بین آن هم قطع قائل می شوند من قبول ندارم. نه پیش از انقلابش را می توان تا آن حد روشنفکرانه کرد و نه بعد از انقلابش را می توان آن قدر اغراق آمیز جلوه داد. البته ایشان یک آرمانگرایی عمیق هم دارد که از آن نمی توان چشم پوشی کرد. آوینی یک تلقی خاص از همه چیز بعد از آشنایی با امام داشت و در عین حال خیلی شخصی بود. من بعد از شهادت ایشان بخشی از فیلم های ایشان را بازبینی کردم و براساس آن چند مستند ساختم، دیدم آقای آوینی نسبت به جنگ ما یک تفسیر متفاوت و شخصی دارد و ریشه آن هم از انجایی است که شروع به مطالعه می کند و با اما آشنا می شود. در این مرحله به یک سری اصطلاحات و دریافت های شخصی می رسد. مثلا در نوشته های ایشان می بینید که می گوید انقلاب پیش از انکه یک حادثه فیزیکی و بیرونی باشد یک حادثه باطنی است و در اصل این انقلاب در وجود اما رخ داده و بعد از وجود ایشان به عناون یک انسان کامل تسری پیدا کرده است به عالم. تاکید می کند که وقتی امام به ایران بازگشت نه تنها سلاح همراه نداشت بلکه یک چاقو هم در جیبش نداشت چون همه چیز در وجودش اتفاق افتاده بود و با اطمینان از اینکه چه خواهد شد به ایران آمد. بنابراین می گوید انقلاب یک پدیده باطنی است که در وجود انشان رخ می دهد و ابتدا در وجود امام رخ داد و سپس در وجود مریدان او. در ادامه این موضوع به این دلیل که اعتقاد دارد امام همه را دعوت می کند به بازگشت به دوران انبیا پس از دوران مدرنیته. پون این دعوت پس از پیری عالم در دوران مدرنیته یک جوانی دیگری به عالم می دهد و از آن به عنوان بعثت دیگرباره انسان است. از این لحاظ انقلاب را شروع ایت ماجرا و جنگ را مجرای ادامه آن می داند. در این جنگ آدم هایی دیده می شوند که با استفاده از این جنگ دارند به مدارج بالای عرفانی می رسند. خب این نگاه خیلی خاص است. مثلا من در دوران بازبینی های فیلم های روایت فتح به این مورد برخوردم که فیلمی گرفته بودند از عبور دسته ای از رزمندگان از میان برف های یک قله برای ورود به عراق و انجام یک عملیات ایذائی. ایشان روی این تصویر نریشنی گذاشته بود که برف را نماد پیری عنوان می کرد که پیری نشانه نوعی پختگی است و این رزمندگان در شکل نمادین ان حرکتی دارند به سمت پختگی. از این روست که ما برخی از تعابیر و مفاهیمی که در موضوعات جنگ با آن دم خور هستیم و بعدا دیگران هم از آن استفاده کردند نشات گرفته از نریشن های روایت فتح و نوشته های شخصی ایشان است. در بازبینی های من در فیلم های تدوین شده روایت فتح به این موضوع برخوردم که ایشان به نمایش روزمرگی در جبهه ها اصلا علاقه ای نداشت و شنیدم به فیلمبرداران روایت فتح گقته بود از رفتارهای عادی مثل غذا خوردن و شوخی های بچه ها با هم و... برای من جذابیتی نداردو سراغ اتفاقات اصلی تری بروید که ما تحول درونی آدم های می بینیم، روید سراغ خط مقدم. یعنی تاکید می کند که واقعیت از نظر من این موارد است نه اینکه یک رزمنده کفشش را واکس می زند. یکی از چند کلمه ای که می توان با انها آوینی را تعریف کرد آرمانگرایی است و اصلا به وضع موجود قانع نبود. به همین دلیل است که به وزارت ارشاد نقد دارد که چرا با توجه به ظرفیت هایی که انقلاب برای ما ایجاد کرده به این کارهای کوچک بپردازیم و مثلا چرا وزارت ارشاد فلان سمینار را برگزار می کند و چرا فلان کتاب نشر می شود. اصولا برای رسیدن به آرمان ها خیلی هم عجله داشت و فکر می کرد که فرصت کم است و شرایط محدود است. از نظر ایشان وزارت ارشاد باید از مسایل خرد دست برمی داشت و به مسایل بزرگ تر می پرداخت تا سریع تر به سمت آن اهداف برود. من ناراحت شدم که عده ای نامه شهید آوینی را برای تضعیف خاتمی منتشر کردند، عیبی ندارد که ما بگوییم شهید آوینی به خاتمی نقد داشته است اما یک چیز اینجا نباید فراموش شود و آن اینکه این نقدها از جنس دغدغه فرهنگی است نه سیاسی. اما خیلی سخت است که بگوییم اگر شهید آوینی الان زنده بود همان قدر آرمنا گرا بود یا نه؟ اینقدر من ایشان را با آرمانگرایی دیدم در دوسالی که با ایشان بودم و هم بعد از شهادت با آثاری که از ایشان خواندم که اصلاً این آدم بدون آرمانگرایی نمی شد و به نظر من شهادتش هم به دنبال آرمانگرایی اش بود. یعنی من آن حالی که من در ماه آخر عمر از ایشان می دیدم حال آدمی بود که فکر می کرد داریم به افقی که باید می رسیم با نه؟ دیر نشد و همه چیز از دست نرفت؟ از حملاتی که به او می شد دلخور بود نه به این معنا که به او توهین شده، بلکه به این معنا که او که همه این کارها را برای رسیدن به آرمانهای انقاب انجام می دهد چرا گیر آدم هایی افتاده که این آرمان را نمی فهمند. اینکه ترحیج می داد آم روزها در جبهه حضور داشته باشد هم به این دلیل بود که احساس می کرد جنگ آخرین چیزی است که از آن فضای آرمانی برایش باقی مانده و از حضور در ان منطقه لذت می برد.

حسین معززی نیا

۹۱/۰۱/۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
شهید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی