جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

محبوب ترین مطالب

پنج خاطره از شهید مهدی باکری

شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۰، ۰۵:۱۹ ب.ظ

1) بعد از مدت ها آمده بود خانه ی ما. تعجب کردیم. نشسته بود جلوی ما حرف های معمولی می زد. مادرم هم بود. زن داداشم هم. همه بودند یک کمی میوه خورد و بلند شد که برود. فهمیده بودم چیزی می خواهد بگوید که نمی تواند. بلند که شد. ما هم باهاش پاشدیم تا دم در. هی اصرارکرد نیاییم. اما رفتیم؛ همگی. توی راه رو به م فهماند بیرون منتظرم است. به بهانه ی خرید رفتم بیرون. هنوز سر کوچه ایستاده بود. به من گفت:«آقا مهدی را می شناسی؟ مهدی باکری؟ می خواد ازت خواستگاری کنه! به ش چی بگم؟» یک هفته تمام فکر می کردم. شهردار ارومیه بود. از سال پنجاه و یک که ساواکی ها علی شان را اعدام کرده بودند، اسمشان را شنیده بودم.

 

 

2) خواهرش به ش گفته بود:«آخه دختر رو که تا حالا قیافه ش رو ندیده ای، چه جوری می خوای بگیری؟ شاید کچل باشه.» گفته بود:«اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه !»

3) از قبل به پدر و مادرم گفته بودم دوست دارم مهرم چه باشد. یک جلد قرآن و یک اسلحه. این هم که چه جور اسلحه ای باشد، برایم فرقی نداشت. پرسید:«نظرتون راجع به مهریه چیه؟» گفتم:«هرچی شما بگین.» گفت:«یک جلد قرآن و یک کلت کمری. چه طوره؟» گفتم:«قبول.» هیچ کس به ش نگفته بود. نظر خودش را گفته بود. قبلاً به دوست هایش گفت بود:«دوست دارم زنم اسلحه به دوش باشد.»

4) روز عقدکنان بود. زن های فامیل منتظر بودند داماد را بینند. وقتی آمد، گفتم:«اینم آقا داماد. کت و شلوار پوشیده و کراواتش رو هم زده، داره می آد.» مرتب و تمیز بود. با همان لباس سپاه. فقط پوتین هایش کمی خاکی بود.

5) هرچه به عنوان هدیه ی عروسی به مان دادند، جمع کردیم کنار هم به م گفت:«ما که اینا رو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟» گفتم:«مثلا چی؟» گفت:«کمک کنیم به جبهه.» گفتم:«قبول!» بردمشان در مغازه ی لوازم منزل فروشی. همه شان رادادم، ده – پانزده تا کلمن گرفتم.

۹۰/۱۱/۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰
شهید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی