جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

جاودانگان همیشگی تاریخ

وبلاگی در مورد شهداء

محبوب ترین مطالب

چند می گیری فیلم جنگی نسازی؟!

دوشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۰، ۰۴:۵۶ ب.ظ

مقدمه:

در این مقال نمی خواهم به نقد فیلم بپردازم که نه وسع من اجازه می دهد و نه این فیلم قابلیت آن را دارد! تنها می خواهم دردی را بیان کنم که در سالن سینما باعث فریاد زدنم شد و این پندار در مردم که من دیوانه ام!

بله آدم دیوانه می شود وقتی می بیند با 21 سال سینمای جنگ و دستاوردهای انکارناپذیر آن این چنین کودکانه و از سر بلاهت برخورد می کنند.


 اما اول:

هر یک از هنرها آثاری دارند که با تاریخ و سابقه ی آن هنر گره خورده اند، همواره در معرض دید هستند، مورد بررسی قرار می گیرند و سالها عمر محققان صرف شناساندن آن به جامعه می شود؛ اما بازی با آن ها مثل بازی با دم شیر است.

از سوی دیگر اهل آن هنر تلاش وافری نه تنها برای ارج نهادن به این آثار بنیادی می کنند، بلکه هر از گاه، با بازسازی یا ادامه دادن آن آثار سعی در زنده نگاه داشتن آن می کنند. کپی برداری های آثار داوینچی، سرودن به تقلید از حافظ و یا بازسازی های بتمن و جیمز باند، نمونه های زنده ی این بازسازی ها و بازآفرینی ها است. اما این تلاش در راه ارج نهادن به آن آثار هستند و اگر لحظه ای بوی توهین یا خیانت از آنها به مشام برسد، نه تنها توسط جامعه ی هنری، بلکه توسط مردم مورد بازخواست قرار می گیرد.   

سی نما در ایران هم هنر پنداشته می شود و دارای آثار کلاسیک خاص خود است. من نه می خواهم در مورد آثار کلاسیک سینمای ایران بنویسم و نه بازسازی آثار کلاسیک سینمای ایران. روی سخن من با فیلمی است که با دم شیر بازی کرد، اما به نظر می رسد شیر و شیربان با هم مرده اند!!! فیلمی به نام "پیک نیک در میدان جنگ".

 ماجرا این است...

همانطور که از اسم فیلم پیداست، قصه در حال و هوای جبهه و جنگ می گذرد. اما کلمه ی پیک

نیک به ما گوش زد می کند که با فیلمی متفاوت سروکار داریم. (با مسامحه ی بسیار یک فیلم طنز!) تا می شنویم طنز و جبهه یاد کلمه ای می افتیم:"لیلی با من است". همین کلمه هم باعث شد که من مراسم بزرگداشت مصطفی عقاد را رها کنم و برای دیدن فیلمی که به نظر می رسید درجه ی 2 یا 3 لیلی با من است باشد بروم.

داستان در مورد دو همولایتی است که خواستگار یک دخترند و با هم به جبهه اعزام شده اند. خواستگار اول کمی شیرین عقل است و پدر عروس شرط کرده که اگر 25 اسیر عراقی بگیرد، می تواند با دخترش ازدواج کند، اما خواستگار دوم پسری است با چهره ی مذهبی که پدر عروس هیچ شرطی برای او نگذاشته است!

بله داستان به همین سادگی! اما نه به همین سادگی! سراسر داستان پر است از شوخی با مفاهیم مقدس دفاع مقدس و لودگی در صحنه ی جدی جنگ. در پایان هم نه تنها معلوم نمی شود چه کسی دختر را می گیرد، بلکه حتی معلوم نمی شود که چه می شود!

 اون ور بازار

اما در پس ظاهر آرام و رمانتیک فیلم، شیطنتی خوابیده که باید کمی بیدار بود تا آن را فهمید.

سکانس های اولیه ی فیلم با جروبحث دو رزمنده (خواستگار مذهبی و برادر دختر) در مورد خواستگاری و ازدواج تمام می شود و به اولین سوراخ این آبکش می رسیم: خواستگار خل وضع، در حالی که چند گوسفند را از چرا برمی گرداند به سمت نیروهای خودی می رود! آن هم در خط مقدم! (در ادامه داستان می بینیم که او از این گوسفندها حتی برای گرفتن اسیر هم استفاده می کند) خط مقدم و گوسفند...

در ادامه او که موفق شده دو اسیر دیگرهم بگیرد ماشین تدارکات را کِش می رود (می دزدد) تا اسیرها را به پشت خط منتقل کند. تدارکات چی هم با سیلی ای از فرمانده (که یک دست هم ندارد) می خورد، پای پیاده قابلمه و دیگ و دیگچه را روی یک برانکارد می گذارد و به سوی خط حرکت می کند.

اگر فیلم دیده بان ابراهیم حاتمی کیا را در خاطر داشته باشید، صحنه ای دارد که دیده بان داستان، با موتور به سمت خط حرکت می کند. خمپاره موتورش را خراب می کند و او با پای پیاده به راهش ادامه می دهد. در این راه او که با هر صدای خمپاره روی زمین می خوابید، پس از آنکه صحنه ی عمل نکردن خمپاره ای را در کنار خود می بیند، با یقین بیشتر به سمت خط حرکت می کند. در ادامه ما او را می بینیم که تنها در جاده می دود و صدای پای یک گردان با او شنیده می شود و وقتی به خط می رسد این جمله را از فرمانده ی خط می شنود که:"وقتی اومدی احساس کردم یه گردان باهاتن"

این فیلم هم برای به کار بردن طنز در موضوع جنگ!!! با لودگی تمام همین صحنه را به مسخره گرفته است. تدارکات چی که یک برانکارد پر از قابلمه را به همراه می کشید، در جاده حرکت می کند و همراه با او صدای پای یک گردان شنیده می شود. وقتی هم با صدای سوت خمپاره روی زمین می خوابد، در سمت راست خود خمپاره ای را می بیند که در آب افتاده و عمل نکرده است، اما در سمت چپ یک مار زنگی می بیند و پا به فرار می گذارد! وقتی هم به خط می رسد همان جمله را از فرمانده ی خط می شنود و در جواب تیکه ای بار فرمانده می کند!

اما لودگی فیلم به همین جا ختم نمی شود. اگر فیلم از کرخه تا راین را هم به خاطر بیاورید، سکانسی دارد که سعید (جانباز شیمیایی) در کنار رود راین فریاد می زند:"چرا اینجا، چرا حالا، من شاکی ام"

در این فیلم هم وقتی خبر ازدواج نامزد رزمنده شیرین عقل را به او می دهند، کنار رود می ایستد و همین دیالوگ را می گوید؛ اما این کجا و آن کجا.

دقیقاً پس از این سکانس ما طنزی هم از آژانس شیشه ای (که به رای منتقدان بهترین فیلم تاریخ سینمای دفاع مقدس است) را داریم. در آن فیلم سکانسی هست که حاج کاظم پس از خلع سلاح سرباز، یک تیر هوایی شلیک می کند و چند لحظه بعد همه را روی زمین می نشاند تا برایشان داستان زندگی اش را بگوید. در این فیلم هم جوان شیرین عقل پس از آنکه خبر ازدواج نامزدش را می شنود، یکی از رزمنده ها را خلع سلاح کرده و همه را روی زمین می نشاند تا برایشان داستان زندگی اش را بگوید.

اما لودگی های فیلم به همین جا ختم نمی شود. در جبهه های جنگ، توکل یکی از بنیادی ترین اصولی بود که وجه تمایز میان آن و دیگر جنگ های جهان به شمار می رود. بی شک سینمای جنگ هم در راه شناساندن این روحیه و وجه تمایز بیشترین هزینه را صرف کرده است. اما این فیلم به صورتی غیر محسوس این اصل اساسی را زیر سوال می برد.

در سکانسی از فیلم، تدارکات چی گردان به فرمانده گردان می گوید: "نیرو نداریم، غذا نداریم، آب نداریم، بچه ها زخمی اند و..." فرمانده او را توصیه ی به صبر و توکل بر خدا می کند و خودش می رود پیش فرمانده ی تیپ و همین حرف ها را تحویل او می دهد! او هم در جواب فرمانده ی گردان را توصیه به صبر و توکل بر خدا می کند. فرمانده ی گردان پس از تمام شدن حرفش می گوید:"ممنون، حرفتون برای روحیه گرفتن خیلی خوب بود!" حالا چه برداشتی از این دیالوگ چه می توان داشت؟ غیر از یک فکر سازماندهی شده برای ضربه زدن به یک اعتقاد؟ (در این مورد در بخش سیاسی هم خواهم نوشت)

این تازه ابتدای ماجراست. وقتی تدارکات چی داستان، بار دیگر غذا برای خط می برد، در بین راه جایی می ایستد تا نماز بخواند. در حال نماز خواندن او دو عراقی ابتدا دلی از عزا در آورده و سپس تدارکات چی را اسیر می گیرند!

اما جالب تر آنجاست که وقتی جوان شیرین عقل برای آزاد کردن تدارکات چی به سمت خاکریز دشمن می رود، از کانالی رد می شود که عمود بر خاکریز ایران و عراق است! در این مورد تنها می توان گفت کارگردان نه جنگ دیده است و نه حتی فیلم جنگی!

در پایان داستان هم وقتی جوان شیرین عقل در اثر آتش آرپی جی بیهوش می شود و همه فکر می کنند که شهید شده است؛ با صدای اعتراف خواستگار مذهبی که خبر ازدواج نامزدت دروغ من بود، به هوش می آید و فیلم هم به خیر و خوشی تمام می شود.

 کمی بحث سیاسی

اما از بخش سیاسی کار گفتم و یک فکر سازماندهی شده برای ضربه زدن به یک اعتقاد! تعجب نکنید! وقتی 21 سال از توکل در جبهه ها حرف زدیم، تبعاً این حرف جزء باورهای مردم شده است. وقتی از شهادت بچه ها در عین یقین به پیروزی حرف زدیم، یک اعتقاد را در مردم پرورش داده ایم. اعتقادی که روزی در صحنه های مهم زندگی به کار خواهد آمد. اما این فیلم با یک حرکت، 21 سال تلاش را زیر سوال می برد و کسی نیست از نویسنده و کارگردان پاسخ بخواهد!

گفتم که جوان شیرین عقل داستان ما گوسفند به چرا می برد و چه خوب نمادی است این گوسفند به چرا بردن برای کسانی که فکر می کنند در جنگ تمام افراد، برای یک آرمان واهی جان دادند و به معنی، درست سر کار بودند!

از کانال عمود بر خاکریز ایران و عراق گفتم و چه نمادی بهتر از این برای کسانی که اعتقاد دارند در این 8 سال دولت اران و عراق از پس پرده با هم همکاری داشتند و در جلوی پرده، در یک جنگ زرگری، هزاران نفر را به کشتن دادند.

حالا: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

 در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!

حالا نباید به این فکر کرد که این فیلم به آرمان های یک نسل توهین می کند. نباید به این فکر کرد که این فیلم سینمای ملی ما را به مسخره می گیرد. نباید به این فکر کرد که چرا هیج کس نمی خواهد یا نمی تواند این سیلی را پاسخ دهد. حالا باید به این فکر کرد که این فیلم با کدام پول ساخته شده است؟ چه کسی هزینه ی تولید این فیلم جنگی (که کم هم نیست) را پرداخته است؟ و در آخر چند فیلم این چنینی دیگر در راه است؟!!

۹۰/۱۱/۰۳ موافقین ۱ مخالفین ۰
شهید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی