تعداد مجروحین بالا رفته بود. فرمانده از میان گرد و غبار انفجار ها دوید طرفم و گفت:"سریع بی سیم بزن عقب. بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!" شستی گوشی بی سیم را فشار دادم. به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقی ها از خواسته مان سر در نیاورند پشت بی سیم باید با کد حرف می زدیم. گفتم:"حیدر حیدر رشید" چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد: